به جنونم برسان ای که جهانم شده ای
همه شب فکر توام، روح و روانم شده ای
*
برود نام تو بر لب، چو بگویم سخنی
تو دگر در همه جا ورد زبانم شده ای
*
بزند پر همه شب، قلبِ من از سینه ی خود
به که گویم غمِ دل، راز نهانم شده ای
*
نروی از دل دیوانه برون دلبر من
که نفس های منی، راحتِ جانم شده ای
*
شده ام کافر و تنها به تو من معتقدم
تو همان مسجد و تکبیر و اذانم شده ای
*
بِرَهانم که شدم خسته از این عقل دگر
به جنونم برسان ای که جهانم شده ای